Archive for the Uncategorized Category

برای جان کریستوفر

Posted in Uncategorized on فوریه 8, 2012 by زانا

سال هزار و سیصد و هفتاد و خرده ای. سه شنبه. زنگ ناهار. کتابخانه ی مدرسه ی راهنمایی. با بی حوصلگی مشغول قدم زدن میان قفسه های کتاب های مدرسه و گذراندن وقت تا شروع کلاس بعد از ظهر بودم. کتاب کوچکی توجهم را جلب کرد. کتاب کهنه می نموند و جلد روی آن پاره شده بود. برایم سوال بود که چرا تا اکنون آن را ندیده بودم (چون مدتی را در مدرسه به عنوان دستیار مسئول کتابخانه گذرانده بودم). اسم کتاب بود «کوه های سفید» و از انتشارات کانون پرورش فکری بود، برای گروه سنی»ه» ، سال های دبیرستان. معمولاً گروه های سنی د و ه با هم بودند و تا کنون ندیده بودم که کتابی فقط برای گروه ه باشد. با کمی افتخار و قمپز درونی که می خواهم کتابی را که برای گروه سنی ام زود است را بخوانم، پشت میزی نشستم و غرق کتاب شدم. همه چیز کتاب برایم تازگی داشت و مانند خود کتاب مرموز بود. سه پایه ها، جشن کلاهک گذاری…سرشار از سوال و عطش برای خواندن و دانستن بیشتر درباره ی آن دنیای عجیب و آن موجودات عجیب ورق زدم و باز هم ورق زدم…

فکر کنم بیش از ساعتی گذشته بود که سرم را بلند کردم و متوجه شدم کلاس مدت هاست که شروع شده است و من هنوز در کتابخانه نشسته ام! اکنون که فکر می کنم به یاد می آورم که هنگامی که زنگ خورد دوستانم من را پشت کتاب دیدند و پرسیدند که چرا سر کلاس نمی آیم. من هم شاید پاسخ دادم «دو دقیقه دیگه می آم، تا معلم برسه» و به درون کتاب برگشتم. دو دقیقه همان و یک ساعت تاخیر من برای کلاس بعد از ظهر همان. یک ربع یا شاید هم کمتر به پایان کلاس مانده بود که نفس نفس زنان در کلاس را باز کردم و در حالی که معلم و همه ی کلاس به من خیره شده بود گفتم «آقا ببخشید ما صدای زنگو نشنیدیم!». کلاس از خنده منفجر شد و آقای معلم متعجب و خندان هم که نمی دانست چه بگوید اجازه داد که سر جایم بنشینم. عربی داشتیم. صرف فعل مثنی. طبیعتاً چیزی از کلاس یاد نگرفتم، فکرم جای دیگری بود. ماه ها و سال های پس از آن هم، با وجود اینکه عربی ام خوب بود، هیچ گاه نتوانستم به خوبی جمله ی مثنی را صرف و نحو کنم. سه پایه ها و کلاهک ها به شکل غریبی با صرف فعل مثنی در آن بعد از ظهر سه شنبه عجین شده بودند.

این روزها

Posted in Uncategorized on جون 6, 2009 by زانا
این روزها دوست دارم پینک فلوید گوش بدهم. آلبومی از سال 1977 بر اساس کتابی از سال 1945.

Arts and Olympics

Posted in Uncategorized on نوامبر 23, 2008 by زانا


باشد تا رنگ های المپيک دنيا را از سياهی ها بشويند‬

Let there be Olympics, full of Colors, let filth be washed off the Earth

آخرين اثر پريا:




Jonathan Livinsgton

Posted in Uncategorized on ژوئیه 9, 2008 by زانا
متن کامل انگليسی جاناتان مرغ دريايي، يا پرنده ای به نام آذرباد. به ياد سال های جوانی و با تشکر از اولدوز!